• وبلاگ : هيچ كس وجودمان
  • يادداشت : حكومت نظامي !!!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ... 

    ابر مادر باران مي گريد دنيا تاريک است و ابر مي گريد...مي خواهم در آخرين لحظه خورشيد مرا بدرقه کند و ياس خوشبو با آن عطرش که انگار از کوي دوست مي آيد... با آن زيبايي خيره کننده اش! اما احساس مي کنم خورشيد را دزديده اند! گل بوته هاي روشني را از آسمان چيده اند آسمان اينجا خاکستري و آسمان دنياي من هميشه آبي است پلک هايم خسته اند...خسته از ديدن تاريکي ها...و پاهايم خسته تر خسته از راههايي که رفتند اما واقعيت را نيافتند. و باد مي وزد...خودم را گم مي کنم..خسته ام از راه و بيراه...همچون قايقي هستم که در تلاطم دريا پيش مي رود اما از موجهاي وحشتزا نمي هراسد! آنقدر پيش مي روم ، آنقدر خودم را گم مي کنم تا به دنيايم برسم! آنقدر سنگ از جلوي پايم برمي دارم...از بيهودگي ها...پوچي ها و نامهرباني ها سبقت مي گيرم تا به مهرباني و واقعيت برسم! من وبلاگ ندارم ... فقط دست نوشت دارم ولي در صدد هستم يدونه بسازم .