سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوندِ سبحان، شخصِ بلندْ آرزویِ بدکار را دشمن می دارد . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----71339---
بازدید امروز: ----9-----
بازدید دیروز: ----1-----
جستجو:
دختربرفی و پسر برفی - هیچ کس وجودمان
 
 
  • درباره دختر برفی و پسر برفیی
    دختربرفی و پسر برفی - هیچ کس وجودمان
    دختربرفی و پسر برفی
    نوشتن تنها بهانه ایست برای رسیدن به تنها حقیقت زندگی ... باشد که تمامی ما همچون برف پاک شویم و خالص
  • لوگوی وبلاگ
    دختربرفی و پسر برفی - هیچ کس وجودمان

  • پیوندهای روزانه
  • مطالب بایگانی شده
  • آدم برفیی ها
  • لوکوی دوستان ما
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • آب را گل نکنیم ...!
    نویسندگان: دختربرفی و پسر برفی یکشنبه 86/7/15 ساعت 4:45 عصر

    به نام تنها معیار عدالت »

     

    قانون اول زندگی: تنها تو حق زندگی داری و بهترین ها فقط باید برای تو باشه!!!

    قانون دوم زندگی: هر فقیر بیچاره و در راه مانده ای رو که دیدی فقط بهش نگاه کنی و بگی آخی طفلکی و بعد بری!!!

    قانون سوم زندگی: به من چه که فلانی به نون شبش هم محتاجه من که مسئول نون شب مردم نیستم!!!

     

    هیچکس فکر نکرد

    که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست

    وهمه مردم شهر بانگ برداشته اند

    که چرا سیمان نیست!!!

    وکسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست؟؟؟

    وزمانی شده است

    که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست!!!

     

    ما توی جامعه ای یا فراتر توی کره ای زندگی می کنیم که به قول خیلی ها باید چشم و گوشمون بسته باشه چند روز پیش عکسی رو دیدم که خیلی فکرم رو به خودش مشغول کرد،بچه ای بود که داشت توی سطل آشغال یه رستوران دنبال غذا می گشت تا شکمش رو سیر کنه...جای دوری نباید رفت اون عکس مال همین ایران خودمون اون بچه هم وطن ما بود که اون جوری به خاطر پیدا کردن غذا تلاش می کرد جدا از این عکس هر کدوم از ما هر ساعتی از شبانه روز که بیرون بریم چنین صحنه هایی رو توی گوشه و کنار شهرمون به راحتی میتونیم ببینیم...

    وقتی توی خیابونای شهر قدم بزنی ،همه نوع آدم می بینی،خوش تیپ،ژنده پوش...انواع ماشینو می بینی ازبی ام و گرفته تا ژیان... اینا می تونه چی رو بگه؟؟؟جز نبود یه نظام عادلانه طبقاتی جز مرگ انسانیت... ما توی یه کشور اسلامی زندگی می کنیم کشوری که همه نوع حکومت رو در خودش دیده ما می گیم مسلمان از یه سوراخ دوبار گزیده نمی شه پس چرا دوباره داریم بر می گردیم به همون حکومت اولیه که بهترین چیزا مال کله گنده ها بود و بدبختی و فلاکتش مال ما پایینی ها...  

    اصلا جدا از اسلام و مسلمون بودن یا نبودنمون انسانیتی که به خاطرش خلیفه پروردگار شدیم کجاست ؟؟ کدوم خلیفه ای اینچنین حکمی بر اساس بی عدالتی میکنه ؟؟؟ پس اون وجدانی که حکم قاضی رو داره کجاست ؟؟ نکنه واقعا کور و کر و لال شدیم ؟؟؟

    آدمیت به کجا رفته؟      کجا رفته شرف؟    کو حقیت؟    ز چه رو مرده؟    چرا رفته به خواب؟

     

    آب را گل نکنیم

    در فرودست انگار ، کفتری میخورد آب

    یا که در بیشه ای دور سیره ای پر میشوید

    یا در آبادی کوزه ای پر میگردد

    آب را گل نکنیم

    شاید این آب روان ، میرود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی .

    دست درویشی شاید ، نان خشکیده فرو برده در آب .

     

    میدونم که به تنهایی نمیتونیم این دریای گل آلود شده را صاف و ماهتابی کنیم ولی حداقل میتونیم موقع رد شدن از این آب طوری قدم برداریم  که دل کوچیک پرستوی تشنه نلرزه

     

     شاید ما مثل مولا علی نتونیم بهترین چیزامونو به دیگران بدیم ولی حداقل یکم از خواسته های خودمونو کمتر کنیم تا خواسته های کوچیک دیگران برآورده بشه

     چیزی که تو الان بهش نیاز نداری شاید مهمترین نیاز یه کودک ، یا یک خانواده باشه و دیدن لبخند و شادی اونا بهترین مزد و پاداش برای توست

     

     موضوع این متن و ساختمان اصلی متن توسط دوست عزیزم آرزو جان تهیه شده بود و از این به بعد در نوشتن متن ها بهمون کمک میکنه سایر دوستان هم اگه مایل هستن میتونن مطالبشونو برامون میل کنن تا با نام خودشون توی وبلاگ بذاریم به خاطر همین تصمیم گرفتیم که نام نویسندگان وبلاگ به دو صورت باشه یکی آدم برفی ها که ترکیبی از مطالب شما دوستان از جمله آرزو جان هست و یکی هم همین دختر برفی و پسر برفی

     

     مطلب بعدیو میخوایم درباره عدالت خداوند در مورد فقر بنویسیم خوشحال میشیم که کمکمون کنید .
                                                                        

     


        حرفای صادق مثل برف( )

  • به کدامین گناه کشته میشوم ؟؟؟!!!
    نویسندگان: دختربرفی و پسر برفی جمعه 86/4/22 ساعت 3:3 صبح

     

     

    «به نام پروردگار عدالت»

     

    سلام ... سلامی درد مند ... سلامی با دلی پر ز خون ... سلامی با فریاد های پر ز عدالت خواهی

     

    آنگاه که ظلمی هست و تو سکوت میکنی ، چه در میکده مست نوشیدن شراب باشی و چه در عبادت گاه مست خواندن دعا ، هر دو یکیست ... وای بر ما که شنیدیم ناله هایش را و سکوت کردیم ... وای بر ما ....

     

    امشب از توی گوشی یکی از دوستان فیلم دختری رو دیدم که از خونه فرار کرده بود و بعد از مدتی برگشته بود و یه عده ای که نمیدونم خانوادش بودن یا هم محلی هاش توی کوچه شروع میکنن به کتک زدنش .. به حدی که تمام بدنش کبود میشه و این کبودی ها قابل رویت هست چون اینقدر زده بودنش دیگه لباس سالمی توی تنش نبود .. اون دختر کف کوچه روی زمین نیمه جون افتاده بود تا اینکه با ضربه یه تخته سنگ بزرگ به سرش برای همیشه از بین ما میره ... روحش شاد ( فاتحه یادتون نره )

    شاید بیش از ده نفر دور و اطراف اون دختر رو گرفته بودن و چه بی شرمانه به جای نجات جونش شروع کرده بودن به فیلم گرفتن از اون ... از لحظه به لحظه های شکنجش فیلم میگرفتن .... وای بر ما .. وای بر ما ... وای بر ما ....

     

    به کدامین گناه او را اینچنین نابود کردند ؟؟؟ مگر او برنگشته بود ؟؟؟ تو ای انسان در خواب فرو رفته  ... با تو ام ای انسان مجسمه ای ... با تو ... خداوند با آن همه عظمتش او را بخشیده بود تو به چه حقی بر اساس کدام قانون و عدالت چنین ظالمانه حکم کردی بر کشتنش ؟؟؟ وای بر و تو ... وای بر ما ...

     

    بین اون همه جمع ... بین اون همه مرد که ادعاشون میشه سرشار از غیرتن و مردونگین .. حتی یه جوون مرد هم نبود که اون دختر رو از زیر شکنجه نجات بده ... همه با لذت فقط نگاه میکردن و فیلم میگرفتن ... آیا این قرن ، قرن توحش و بی عدالتی نیست ؟؟؟

     

    وقتی این فیلم درد ناک رونصفه دیدم ناخودآگاه به اطرافیانم گفتم تمام کسانی که اطراف اون دختر بودن و کاری نکردن در مرگش ... یا فراتر بگم در شهادتش گناه کار و مقصر بودن .. که یه لحظه به خودم اومدم ... منم زجر اون دختر رو دیده بودم ... غم تنهاییش یهویی توی دلم سنگینی کرد ... غم مرگ مظلومانش داشت روحمو میخورد ... تنها راهی که به ذهنم میرسید این بود که حداقل چند کلامی بنویسم ... بنویسم و بهشم بگم که معصوم من ، فرشته من آسوده باش ... آسوده باش که دیگر در این دنیای پر توحش نیستی ... آسوده و آرام در آغوش پروردگار زیبا تا ابد بخواب ...


    روحت شاد ای بانوی بی گناه
    ...

     

    تا به امروز هر چقدر مرگ بر آمریکا گفته ایم بس است ... حالا وقت آن است که همه با هم فریاد بزنیم مرگ بر بی عدالتی ... مرگ بر قانون های کاذب ... مرگ بر قرن توحش ...

     

    خواهر عزیزم منو ببخش ... منو ببخش که در اون لحظه های پر درد و  پر شکنجه کنارت نبودم ... خواهر گمنام و غریبه ی من ، مرا به خاطر غم تنهایی هایت ببخش ... دوستت دارم ... روحت شاد ...

     

    به امید ظهور منجی دو عالم حضرت مهدی ( عج )

     


        حرفای صادق مثل برف( )

  • میم مثل مادر !!!
    نویسندگان: دختربرفی و پسر برفی چهارشنبه 86/4/13 ساعت 10:36 عصر

    « به نام پروردگار خالق دست های مهربان مادر»

     

    بهشت زیر پای مادران است

     

    روزی عاشقی از پروردگار پرسید : پروردگارا چرا میگویی بهشت زیر پای مادران است

    آنگاه خداوندگار ایثار و انصاف رو کرد به عاشق و گفت ببین ...

    سپس پروردگار بهشت را در آغوش مادر گذاشت و مادر آن را در آغوش خود گرفت اما در همان هنگام کودکش شروع کرد به گریه کردن و مادر بلافاصله بهشت خداوندی را به زیر پایش گذاشت تا کودک دلبندش را در آغوش بگیرد و آنگاه کودک آرام شد و مادر تا ابد کودک را در آغوش گرفت .

     

    مادرم ، ای بهترین ، ای که جز تو ندارم و نجویم و نخواهم دوستت دارم

     

    واقعا چه کسی جز یه مادر عاشق میتونه بهشت رو به خاطر در آغوش کشیدن کودکش به زمین بذاره ؟؟ آیا دستانی بجز دستان پر محبت مادر قادر به این ایثار هست ؟؟

     

    میلاد دخت پیامبر اکرم ( ص ) فاطمه زهرا ( س ) را به همه عاشقان تبریک میگیم

     

    روز مادر رو به همه مادران مهربان تبریک میگیم بخصوص دو تا مادرای عزیز خودمون

    مامان ژیلا جون و مامان معصومه  جون ، خیلی خیلی دوستتون داریم روزتون مبارک

    مامان بزرگای خوش قلبمون از صمیم قلب دوستتون داریم

     

    پا وب : امروز چهارشنبه 13 تیر ماه 1386 ساعت 19:32 سعید عزیز بهم زنگ زد و از راه دور روز زن رو بهم تبریک گفت . این بهترین و قشنگترین هدیه ای بود که در تمام زندگیم گرفتم . سعید خوبم به خاطر همه چیز ممنون ، از صمیم قلب دوستت دارم

     

        حرفای صادق مثل برف( )

  • آدم های رنگین کمونی !!!
    نویسندگان: دختربرفی و پسر برفی دوشنبه 86/4/11 ساعت 2:16 صبح

    « به نام پروردگارخالق دنیای رنگا رنگ »

     

    سلام به همه دوستان عزیز .... قبل از اینکه این متن رو کامل بخونید اول توی ذهنتون رنگ یا رنگ هایی که دوست دارین رو انتخاب کنید ... کردین ؟؟؟؟ خب حالا بخونید :

                                       

    قرمز : شخصیتی متکی به خود ، مسلط به امور ، نیرومند ، فعال ، پر تحرک ، سرشار از حس زندگی ، سرکش و پر هیجان در عین حال این رنگ میتواند آزار دهنده ، محرک عصبانیت و آشفتگی آور نیز باشد .

     

    آبی : دارای شخصیتی آرام ، تفکر بر انگیز ، منطقی ، خونسرد ، لطیف ، قابل اعتماد و پر رمز است و تاثیر آرامش بخش روی سیستم عصبی دارد .

     

    زرد : شخصیتی دوگانه دارد ، از یک طرف جذاب و محرک است و از یه طرف شکننده و بی دوام  . در حالت خلوص خود  ، نمایی از ذکاوت و دانایی است اما به محض رقیق و تاریک شدن نشانه بی اعتمادی ،  بی خودی و تردید است . رنگی مهاجم و انعطاف پذیر است که به سرعت خاموش میشود و از انرژی می افتد .

    سفید ( البته چون نمیتونستم رنگ سفید رو بذارم به جاش خاکستری رو گذاشتم ولی شما سفید ببینید ) : دانش ، فهم انسانی ، روشنایی معنوی ، نور الهی ، آرام .

     

    سیاه : ناپایداری ، تردید ، مشکوک و بی اعتماد .

     

    سبز : امید ، زندگی دوباره ، دانش و ایمان معنوی ، نشانه رستاخیز و صعود روحانی به عالم بالاست و با نمک .

     

    نارنجی : نشانه بلوغ ، جوانی ، شادابی . رنگی سرخوش ، وجد آور و پر نشاط که تحمل آن به سادگی میسر نیست .

     

    بنفش : مرموز و ابهام بر انگیز ، شور آمیز و تفکر برانگیز و گاه زمینی و گاه آسمانی ست

     

    خصوصیات سایر رنگ ها رو میتونید با توجه به اینکه از تریکب کدوم رنگ ها به وجود اومدن حدس بزنید . مثلا خاکستری از ترکیب سفید و سیاه ست پس فردی که خاکستری باشه ترکیبی از شخصیت سفید و سیاه ست .

                                                                          
                                             

                                                 حالا شما چه رنگی هستین ؟؟؟

     

    پا وب : لطفا توی کامنت هاتون رنگی رو که هستین بگین خوشحال میشم با شخصیتتون بیشتر آشنا بشم

     

    بدورد ...حق نگهدارتون آسمونی ها ...

     



     


        حرفای صادق مثل برف( )

  • مرگ زندگی یا زندگی مرگ ؟؟؟!!!
    نویسندگان: دختربرفی و پسر برفی جمعه 86/4/1 ساعت 11:39 عصر

    « به نام خداوندگار یاری رسان »

    دوست عزیزی ( جناب ... ) سوال خوبی رو پرسیدن :  «
    دوست داری وقتی بعد از صد سال مردی چه جوری ازت یاد کنن . اصلا تا حالا به این فکر کردی که واسه چی باید بعد از مردن از تو اسمی بیارن. یا یه جور دیگه بگم . دوست داری یکی مثل اسکندر و یا هیتلر خون خوار و مردم آزاد بشی یا یکی مثل علامه جعفری یا مطهری یا هر آدم خوب دیگه ای باشی یعنی خوب یا بد؟؟؟ »

    راستش اول از همه باید بگم که همونطور که هیچ انسانی زن و مرد مطلق نیست هیچ انسانی هم خوب و بد مطلق نیست چون بدی و خوبی همه اموری نسبی هستن ... میشه توی یه جمله گفت : شاعر و جانی در وجود هر انسانی هست ... .



    شما میخواهید از راز مرگ سر در آورید . اما این راز را چگونه پیدا میکنید ، مگر آنکه او را در دل زندگی بجویید .بوم که چشمان شب گیرش در روز کور است ، از راز روشنایی سر در نمی آورد . اگر به راستی میخواهید روح مرگ را ببینید ، دروازه دل خود را به روی زندگی باز کنید . زیرا که زندگی و مرگ یک چیزند ، چنان که رودخانه و دریا هم یک چیزند .

     

    کمتر انسانی هست که بگه میخواد بعد از مرگش همه با بدی ازش یاد کنن و شمار زیادی از انسان ها لفظا میگن که میخوان یاد و خاطرشون خوش و نیک تا ابد باقی بمونه اما برای این نیک بختی قدمی بر نمیدارن گروه دیگه ای هم هستن که علاوه بر خواستن نام نیک به دنبال اعمال نیک هم میرن و دسته ای هم هستن که مهم براشون خوب بودن و کمک کردن به دیگران حالا چه نام نیکشون شهره خاص و عام بشه چه گمنام بمونن ...

     
    میان همه جوی ها ، که همراه همه رود ها ، به دریا سرازیر میشدند ، جوی کوچکی هم بود که هیچ میل سرازیر شدن به دریا را نداشت !... وقتی سایر جوی ها پرسیدند چرا ؟ گفت : من هرچند در مقابل عظمت دریا بس ناچیز و خوارم !... اما من .... گمنامی گم نشده را بیشتر از شهرت گم شده دوست دارم ...

     

    شاید بشه گفت مرگ و زندگی یا بودن و نبودن اصلا مهم نیست، اصلا مهم نیست که روحمون همراه جسممون در این کره خاکی باشه یا نه یا حتی مهم نیست که نام نیکی ازمون باقی بمونه یا نه ، مهم اینکه لحظه های زندگی خود و دیگران را  به صورتی ملکوتی دربیاریم یاد جمله ای از واسوانی افتادم که میگه : « دست هایی که یاری میرسانند ، مقدس تر از دست هایی هستند که دانه های تسبح میگویند .»

     
    خدایا به من زیستی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش ، سوگوار نباشم .

    خدایا چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.


    یاد و خاطر دکتر شریعتی ، جبران خلیل جبران ، کارو ، واسوانی  تا ابد زنده باد ....

    پا وب : از دوستان عزیز جناب ...  خیلی ممنونیم که اینقدر به ما لطف دارن و امیدواریم که بازم مارو راهنمایی کنند  . تمامی دوستان عزیز در صورت تمایل میتونند مطالبی رو که خودشون نوشتن رو برامون میل کنند تا بانام خودشون توی وبلاگ بذاریم ... همواره منتظر راهنمایی های ارزشمندتون هستیم ...

    خداوندگار خدا همواره حافظ و نگهبانتان باد ... یا  حق


        حرفای صادق مثل برف( )

  • حکومت نظامی !!!
    نویسندگان: دختربرفی و پسر برفی سه شنبه 86/3/22 ساعت 7:7 عصر

    « به نام خالق مهرورزی »

     

     

    قبل از انقلاب اسلامی:

     رژیم شاه اعلام کرد حجاب بی حجاب و بعد افتادن به جون مردم اگه چادر رو از سرت بر میداشتی که هیچی اما اگه نه ، تا جایی که جاداشت میزدنت ...

    _ آهای سرباز بپر چادر رو از سر اون ضعیفه دربیار حتی اگه شده به زور ...

     

    و اما عصر الان که ادعا میکنیم دوران بعد از انقلاب اسلامیه :

    از طریق رسانه ها اعلام شد بد حجابی ممنوع ! و بعد افتادن به جون مردم . اگه حجابت درست بود که هیچی آدم خوبی هستی و اگه بد بود تا اونجایی که میشه خار و حقیرت میکنن جلو مملکت ... .

    _ آهای دختر این چه وضعه لباس پوشیدنه ... خانوم بیا اینو جمعش کن ببرش تو ماشین تا ....

                                                                    

                                                                  

    فرق این دو دوره چیه ؟ فقط اون قبل از انقلاب اسلامیه و این بعد از انقلاب اسلامیه ( فرقشون توی دوتا کلمه قبل و بعد هست !!!!!!! ) اگه رژیم سابق با چوب و چماق می افتادن به جون مردم میگیم مسلمون نبودن تو آیینشون مهر و محبت جایی نداشت !!... اما شما ها که دم از اسلام میزنید ، شما ها که ریش میذارین !! شما ها که چادر میذارین !! شما ها چی ... شما ها هم تو آیینتون که میگین اسلامه محبت و عشق جایی نداره ؟؟؟ ازتون گله دارم ... بعد از انقلاب مردم رو آزاد گذاشتین ، آزاد که نه .. راحت بگم ولشون کردین به حال خودشون ... هرج و مرج ... بی بند و باری ... انواع و اقسام مد ها رو تو مملکت آوردین ... نگین که شماها نیاوردین ... شما ها با سهل انگاریاتون تمام این مد ها رو آوردین ( مانتوهای تنگ و کوتاه ، مدل موهای عجیب و .... ) . حالا بعد از این همه سال که مردم عادت کردن ( و خودتون بهشون اجازه این عادت رو دادین !!! ) یهویی افتادین بینشون و با چوب و چماق میخواین یه شبه اسلام روزنده کنید؟؟!!! کدوم اسلام ؟؟؟ اسلام شما !!!!؟؟؟ همون اسلامی که فقط به ظاهر توجه داره ؟؟ بذارین راحت بگم ... شما ها اسلام رو تحریف کردین !!! جمله ای واضح تر از این دیگه بلد نیستم که بگم ... تا کی خودتونو درگیر ظواهر میکنید ؟؟ آقا جون کار از ریشه خرابه ... اندیشه ها مردن ... فکر ها خسته شدن ... همه خوابن ... شما اول فکر های به خواب رفته مملکت رو بیدار کن بعد بیا براشون روضه بخون ... این اسلامی که شما ازش دم میزنید به خداوندی خدا دین محمد رسول الله ( ص ) نیست ... تو اسلام محمد ( ص ) عشق موج میزد اما تو اسلام شما نفرت و کینه و دشمنی موج میزنه ... اون جامعه متحد اسلامی کو ؟؟؟ به خدا از اصل اسلام خیلی دور شودیم ....

     

    وای بر ما که تصور کردیم عشق را باید کشت ... در چنین قرنی که دانش حاکم است ، عشق را از صحنه دور انداختن دیوانگیست ، درماندگیست ، شرمندگیست ... قرن ، قرن آتش نیست ... قرن یک هوای تازه است . فکر ها را شست و شویی لازم است . گم شدیم گر میان خویشتن جست و جویی لازم است .

     نازنین ها از سیاهی تا سفیدی را سفر باید کنیم .

     

    این یک فراخوان برای مبارزه با تحریف اسلام و مبارزه با دوران توحشه ... حالا وقته قیام چون سکوت مساویست با مرگ اندیشه ها ( اگه خیلی تند نوشتم شرمنده قصد توهین به شما دوستای عزیزم رو نداشتم اما نمیخوام وقتی وبلاگمونو فیلتر کردن  مثل ماهی کوچولو دلم بمیسوزه  که به خاطر هیچ و پوچ ونوشتن کلمه بد حجابی وبلاگشو فیلتر کردن !!! )

     


        حرفای صادق مثل برف( )

  • آغازی دیگر همراه با عشق
    نویسندگان: دختربرفی و پسر برفی سه شنبه 86/3/15 ساعت 2:38 صبح

     

    سلام بر تمام دوستان عزیزم بخصوص دوستان عزیز و صمیمی گذشته ... من دوباره آمده ام تا اینبار راه ناتمام خود را به کمک پروردگار و همسر عزیزم و خواهر و برادر مهربانم و شما دوستان همیشه آشنایم به  پایان برسانم ...  البته برای مدتی من به تنهایی وبلاگ را آپ میکنم ...


    حال احساس میکنم که بزرگتر شده ام ، اما نمیدانم به چه میزان به اندازه ثانیه ای ، ساعتی ، ماهی ،

    سالی ، قرنی یا اینکه بزرگ شدنم از جنس متر و کیلو متر است ! نمیدانم ، نمیدانم .

     

    بودن یا نبودن ، مسئله این نیست !

    مسئله آن است که بین مرگ و ننگ راه سومی را بیابیم

    و آن راه کدام است ؟ کدام ؟

     

    اینک از مرگ و ننگ گذشته ام و به سومین راه رسیده ام ، شاید برای همین باشد که می گویم بزرگ

     شده ام ! دوست من ، همراه من ، به نظر تو آن راه سوم چیست ؟

     


        حرفای صادق مثل برف( )

    <      1   2      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • هدیه پروردگار...
    [عناوین آرشیوشده]